نابینا شدی، مأیوس نشو، ممکن است همین یعقوب نابینا، بینا شود. فَارْتَدَّ بَصیرا» (یوسف/96) در
چاه افتادی، ته چاه هستی مأیوس نشو. ممکن است از چاه به جاه برسی. مأیوس
نشو. قحطی شد، مأیوس نشو، ممکن است بعد از قحطی فراوانی باشد. فراق از
والدین است، مأیوس نشو، این فراق تبدیل به وصال شود. جداییها وصل شود.
زندانی
رفتی، مأیوس نشو. یوسف زندان رفت، آزاد شد. تهمت به یوسف زدند، از
تهمت هم مأیوس نشو، نگو: آبرویم را ریختند. خدا دومرتبه آبرویت را جایش
میآورد. مأیوس نشو. اصلاً قصهی یوسف را که آدم نگاه میکند، بیست قله
است، بیست دره است. همه را هم خدا کنار هم گذاشته است. میخواهد بگوید:
قلهها را ببین، درهها را هم ببین، مأیوس نشو.
درباره این سایت